به وبلاگ کتابخانه علامه طباطبایی اسفرورین خوش آمدید

کتاب بوستان دانشمندان است.امام علی علیه السلام

پیشانی شیشه ای

پیشانی شیشه ای 0 ناشر : سوره مهر نویسنده : محمد طیب تاب حاضر, مجموعه چهار داستان کوتاه در ارتباط با جنگ است که به قلم محمد طیب نگارش شده است و یکی از داستان های این مجموعه «خط خطا» نام دارد.پزشکی که در یکی از بیمارستان ها مشغول کار است روزی با جوانی روبه رو می شود که بر اثر سانحه تصادف به بیمارستان منتقل شده است.پزشک درمی یابد که او یکی از دانشجویان سابقش بوده که حمید نام دارد. حال حمید رو به وخامت می رود و پزشک در این اثنا خاطراتی را که با حمید داشته از نظر می گذراند. او به یاد می آورد روزی را که عازم جبهه بوده در آن هنگام حمید و مادرش را در راه می بیند. حمید از او می خواهد که وساطت کرده مادرش را راضی کند تا برای بازدید جبهه ها برود. اما مادر به این کار راضی نمی شود. اکنون, پس از گذشت چندی از آن واقعه, آخرین لحظات حیات خود را سپری می کند
۰۵ مهر ۹۹ ، ۱۰:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

هفته دفاع مقدس گرامی باد

همزاد کویرم تب باران دارم
در سینه دلی شکسته پنهان دارم
در دفتر خاطرات من بنویسید
من هر چه که دارم از شهیدان دارم

****دلنوشته برای شهدا****

چشمانم را باز میکنم و به اسمان مینگرم
اسمان هم رنگ خون را به خود گرفته است
اسمان نیز با زبان بیزبانی میگوید
شهداشرمنده ایم

****دلنوشته به شهدا****

شهیدان، ای سبک بالان عاشق
 زمین با همه عظمت و بزرگی اش
با همه قدرت و جاذبه اش
توان جذب شمارا نداشت
 نه مال تواناست شما را جذب کند و نه مقام
 نه زیبا رویان توانستند شما را جذب کنند و نه طنازان
نه احترام دیگران
شما آسمانی بودید
شما خدا را دیدید و من هوا را
شما عاشقی کردید و پرواز نمودید و من هوس بازی کردم و
در جا ماندم شما برنده از رفتنتان شدید و من شرمنده از بودنم
پس شرمنده ام. شهیدان شرمنده ام

۳۱ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

پیامبر اعظم ص

یا رسول الله! کار از شکوه و شکایت گذشته است! مطمئنیم که نظاره گری! نظاره گر خون آشامانی که بنام شما سم شهادت بکامتان ریختند و ….! و اکنون دنباله های آنان نه به هیچ کس رحم دارند و نه مروت! هم آنان که سربریدن انسان ها برای بچه هایشان بازیست کودکانه! آقای ما در این غروب تمام خصلت های ستوده شده ما را بخودمان وامگذار و این خونخوار انسان نماهایی که نام دین شما را بسخره گرفتند و زحمات و مرارت های شما را بدنیا فروشی هدر دادند ای رسول مهربانی و عطوفت فرزندان ایرانی شما دست بر قبضه ی شمشیر و بغض در گلو منتظر شهادتند بر ایشان رحم مکن و دست انتقامت را از پرده ی انتقام برون آر تشنه ی خونشان شده ایم ….ولی هنوز صبوریم و منتظر
۲۲ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۰۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

دلنوشته محرم

سلام برتوای خون خدا، سلامی به غیرت عباس به شیرزنی زینب کبری، به مظلومیت علی اصغر وجوانی علی اکبر، به دلشکستگی رباب ، سلامی به نیلگونی صورت ریحانه کربلا، به طفولیت فرزندان مسلم ومردانگی جگرگوشه های کریم اهل بیت. از امام حسین(ع)گفتن ونوشتن بسیار سخت است چراکه درک واقعه کربلا سخت است کربلایی که عرصه عشق بازی امام ویاران عاشورایی اش با خدا بود که فروغ این شعله عشق هنورهم دل هرعاشقی را کربلایی میکند. کربلایی که تجلی گاه روح توکل و شکر و رضا بود، کربلایی که معلم حریّت جوامع بشری است روزعاشورا روزی که منادی صبربود صبردرمتن مصیبت صبردرترک لذت، صبری که حکایتگر شکوفایی ایمان است. عاشوراییان کربلا فقط خدارادر نظر داشتند آنها عاشق واقعی خالق خود گشته بودند آنها کیهان به این عظمت راباشرافت وحقیقت وکرامت انسانی مبادله کردند چراکه می دانستند خریدار جانها وفداکاری ها وشورآفرینی هایشان فقط ذات کبریایی است. چیزی که امام حسین (ع) را واداشت تا ازهمه چیز خود بگذرد عشق به خدابود. عشقی که ناگهانی ویکباره نبود، این عشق درتمام طول حیاتش بود وحادثه کربلا محصول این عشق وارادت بود. قافله عشق در سفرتاریخ ایست. این تغییر(کل یوم عاشورا وکل ارضا کربلاست) که بانگ آن هرصبح از همه جا برمی خیزد. صحرای بلا به وسعت تاریخ است تا آنجاکه شعاع انسانیت هست پیام حسینی هم هست وامام حسین آفتاب کرامتی است که خود را از ویرانه ها هم دریغ نمی کند. همچون آب که پست ترین ذره ها را هم ازیاد نمی برد بار خدایا به ما هم عشقی عنایت فرما که عاشق امام زمان خویش باشیم شوری عنایت فرما تا وارد دانشگاه حسینی شویم، آنچنان عشقی که به جای گریستن برمصائب عاشورا درمسائل آن بیاندیشیم وذات عاشورا را درک کنیم چراکه ذات عاشورا شهادت واسارت نیست، نماز وعدالت، حماسه و رسالت است. یا حسین توبرای ظهورمولایمان دعا کن یا حسین تا کی خون گلوی شش ماهه ی کربلا در آسمان بماند. تا کی دو دست قطع شده ی عباس روی زمین بماند، تا چه زمانی دست عبدالله ابن حسن به پیشانی مبارک دوخته باشد، تا کی رقیه ریحانه کربلا در گوشه خرابه شام دفن باشد، تا کی زینب کبری نشسته نماز بخواند، تا کی قبرمادر مظلومت مخفی باشد این انتظار تا کی، دعا کن تا با ظهور بهاران واژه پاییز از صحنه یادها محو شود.
۱۹ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

بیست پند کوتاه لقمان حکیم به فرزندش

مان حکیم علیه‌السلام وقتی که از سرزمین خود بیرون رفت، در موصل ـ که به آن کوملیس گفته می‌‏شد ـ فرود آمد. وقتی که در کارش در ماند و اندوهش شدّت گرفت و کسی هم نبود که او را در انجام دادن کارش کمک کند، پسرش را به خانه برد و در را بر روی خود بست و او را پند داد و گفت: پسرم! دنیا، دریای عمیقی است که انسان‏های بسیاری در آن هلاک شده‏‌اند. از عمل در آن، توشه بر گیر، و کشتی‏‌ای را بر گیر که مسافر آن، پَروامندی از خدا باشد. سپس سوار بر کشتی، به اعماق دریا برو، تا نجات یابی، و من نگرانم که نجات نیابی. پسرم! کشتی (نجات) ایمان است، و بادبان آن توکّل، و سکان آن شکیبایی، و پاروهایش روزه و نماز و زکات.پسرم! هر که بدون کشتی وارد دریا شود، غرق می‏‌گردد. پسرم! سخن اندک بگو، و خداوند عز و جل را در همه جا یاد کن؛ چرا که او تو را بیم داد و ترساند و آگاه ساخت و آموخت. پسرم! از مردم پند بگیر، پیش از آن که تو مایه پند مردم شوی. پسرم! از (پیش‏آمد) کوچک، پند بگیر و پیش از آن که بزرگ بر تو وارد شود. پسرم! هنگام خشم، خود را مهار کن تا هیزم جهنّم نشوی. پسرم! فقر، بهتر از این است که ستم کنی و سرکشی نمایی. پسرم! بپرهیز از این که قرض بگیری و در پرداخت آن، خیانت ورزی. پسرم! بپرهیز از این که کسی را خوار نمایی؛ چرا که خود نیز خوار می‏‌شوی. پسرم! بپرهیز از این که فقیر از دنیا بیرون بروی و دیگری را سرپرست کار و دارایی‌‏ات قرار دهی که او را امیر گردانده‏‌ای. پسرم! خدای متعال، مردم را به خاطر عملشان گرو گرفته است. پس وای بر آنان، به خاطر آنچه دست و دلشان کسب کرده است. پسرم! دنیا را در حالی که گناهان و شیطان در آن هستند، امن ندان. پسرم! هر آینه نیکوکارانِ پیشین، مورد آزمون قرار گرفتند، پس پسینیان چگونه از آن نجات می‌‏یابند؟ پسرم! دنیا را زندان خود قرار ده، تا آخرت، بهشت تو باشد. پسرم! تو موظّف نشده‏‌ای که کوه‏ها را بر دوش بکشی، و نیز به انجام دادن چیزی که توانش را نداری، موظّف نشده‏‌ای، پس گرفتاری را بر دوشت حمل نکن، و با دست خودت، خود را قربانی نکن. پسرم! تو چنان که می‏‌کاری، می‏‌دِرَوی، و چنان که عمل می‏‌کنی، می‏‌یابی. پسرم! با پادشاهان همسایگی نکن، که تو را می‏‌کشند، و اطاعتشان نکن، که کافر می‏‌گردی. پسرم! با بینوایان همسایگی کن؛ بویژه با نادارها و بینوایان مسلمان. پسرم! برای یتیم، همچون پدری مهربان، و برای بیوه زنان، همچون همسری دلسوز باش. پسرم! چنین نیست که هر کس بگوید: "مرا بیامرز" آمرزیده شود. آمرزیده نشود، مگر کسی که پروردگارش را اطاعت کرده باشد.
۱۷ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

محرم آمد.......

تصاویر متحرک و گیف های ماه محرمتصاویر متحرک و گیف های ماه محرم

تصاویر متحرک و گیف های ماه محرم

۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

25 مرداد روز خانواده و تکریم بازنشستگان گرامی باد

ز سال 1386 روز 25 ذیحجه به عنوان روز خانواده و تکریم بازنشستگان در تقویم رسمی کشور درج شده است علت انتخاب این روز شأن نزول آیه «هل اتی» در سوره الانسان که راجع به خانواده و استحکام پایه‌های آن است، عنوان شده است. سوره هل اتی در روز 25 ذیحجه در شان اهل بیت پیامبر (ص) نازل شد که پس از سه روز روزه و انفاق افطار خود، از طرف خداوند اطعام شدند. نقش خانواده به عنوان مهمترین نهاد تربیتی در پرورش و تربیت سرمایه‌های انسانی که از بزرگترین پشتوانه‌های توسعه و تعالی هر کشوری به شمار می‌آید، از چنان اهمیتی برخوردار می‌باشد که سلامت و صلابت هر جامعه‌ای مرهون وجود خانواده‌های سالم، عفیف و با تقوا است. بازنشستگان عزیز! امروز ما بر این باوریم که آرامش و امنیت اجتماعی و اقتصادی کشور را مدیون تلاش‌های بی‌دریغ شما خردورزانی که طی سال‌های فعالیت خود از هیچ کوششی مضایقه نداشته و با پشتکار و سخت‌کوشی وصف‌ناپذیردرعرصه آبادانی و سازندگی این مرز و بوم، چرخ‌های عظیم توسعه و پیشرفت را به حرکت درآورده ‌اید هستیم. سخن گفتن از ارزش سالیان طولانی فعالیت سازنده شما عزیزان آسان نیست، به طور قطع این تلاش، پشتوانه‌ای ارزنده برای استحکام پایه‌های اقتصادی، توانمندی‌های صنعتی و انسجام نظام اداری کشور بوده است. تلاشتان را ارج می‌نهیم و پاسداری از زحماتتان را تکلیف خود می‌دانیم.
۲۵ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

تاثیر مطالعه در سلامت

مطالعه استرس را کم میکند زمانی که استرس دارید ترجیح می دهید چه کارهایی انجام دهید؟ پیاده روی کنید؟ یا موسیقی گوش دهید؟ محققان دانشگاه ساسکس اطمینان داده اند که در مواقع استرس باید مطالعه کرد. تحقیقاتی که انجام داده اند نشان داده است که مطالعه در مقایسه با موسیقی، پیاده روی و حتی قهوه بهترین روش برای غلبه به استرس است. افرادی که مورد آزمایش قرار گرفته بودند با مطالعه به مدت 6 دقیقه توانسته بودند استرس خود را کاهش دهند. ابت شده است که مطالعه یکی از موثرترین راه ها برای آرامش و آمادگی برای خواب می باشد. نور موبایل و تلویزیون به مغز می گویند که اکنون زمان بیدار شدن است در حالی که خواندن enlightenedکتاب در نور کم تاثیر کاملا متفاوتی دارد زیرا مغز تشخیص می دهد که اکنون زمان استراحت است. مطالعه از ما انسانی لطیف و مهربان می سازد هنگامی که کتابی را مطالعه می کنید به خصوص کتاب های داستان، از نظر احساسی به عمق داستان می روید و ارتباط احساسی با قهرمانان داستان برقرار می کنید. مطالعات نشان داده است کسانی که از نظر احساسی با داستان ارتباط برقرار می کنند در دنیای واقعی انسان های مهربان و دلسوزی هستند. مطالعه کارکرد مغز را تقویت می کند تحقیقات نشان داده است که ما انسان ها پس از مطالعه باهوش تر می شویم.چند روز پس از پایان کتاب مغز ما تغییرات مثبتی را نشان می دهد. دانشمندان دریافته اند که بهبود در کارکرد مغز به دلیل ارتباطات شدید در مغز و تغییرات عصبی است که در حافظه عضلانی ایجاد می شود.

enlightenedenlightenedenlightened

۲۲ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

سالروز شهادت سرلشگر خلبان حاج حسین لشگری

۱۹ مرداد سالروز شهادت خلبان حسین لشگری

سرلشکر خلبان حسین لشگری

آخرین آزاده‌ای که به میهن بازگشت مردی با ۶۴۱۰ روز مقـاومت در زندان‌های عراق ڪہ به‌ حق از سوی مقام معظم‌رهبری “سیدالاسرای ایران” لقب گرفت

حسین لشگری/19 مرداد سالروز شهادت سرلشکر خلبان حسین لشگری /  "سیدالاسرای ایران"
حسین لشگری/۱۹ مرداد سالروز شهادت سرلشکر خلبان حسین لشگری / “سیدالاسرای ایران”

۱۸سال اسارت سرلشگر شهید لشگری

عشقی که تورادر دل سنگر دشمن استوار و مقاوم نگه می دارد

عشقی متفاوت تر از عشق های زمینی ما بود.

تصورش هم سخت است.۱۸سال دوری از وطن و خانواده …تازه نه یک دوری ساده یک دوری پر ازسختی و مشقت…

بازی های روزگار حواس مان را پرت کرده که روزگاری یک حسین لشکری داشتیم که ۲۷ شهریور ۵۹ قبل از شروع رسمی جنگ اسیر بعثی ها شده

و ۱۸ سال اسارت کشیده…

اسارتی متفاوت از همه… اسارتی که۱۶ سال آن را به دور از صلیب سرخ گذرانده بود و هیچ کس نمی دانست که اصلا او زنده هست یا نه.

 گاهی خوب است آن چشم بند و پنبه ها را کنار بزنیم و ببینیم که این کشور یک سید الاسرا داشته که آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده !!

….همه ای ۱۸ سال سختی یک علت داشت و آن این که بعثی هاخواستار این بودند که حسین را مجبور کنند بگویید ایران جنگ را آغاز کرده

و با این اعتراف معادلات جنگ را عوض کنند ولی او این سال ها را تحمل کرد و حاضر به خیانت به میهن و انقلابش نشد…

…همسرشهید جلسه ای می گفت خدا حسین را فرستاد

تا سرمشقی برای همگان شود و…او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت…

وقتی بازگشت ازاو پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی واو می گفت:

برنامه ریزی کرده بودم وهرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم کردم .

اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت

و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود…

 سالهادر سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت،

قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست

و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.

حسین می گفت: ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک “مارمولک” هم صحبت می شدم.

بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود !

 عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد،

نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم،

این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم،

حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم .

۱۸ مرداد ماه ۱۳۸۸ نماز که خواندند،

دیدم دست شان را سه بار بلند کردند و برای تعجیل در فرج امام زمان (عج) دعا کردند.

چهار ساعت بعد هم در خانه در اثر ایست قلبی، تمام کردند.

ساعت دو نیمه شب بود که ایشان از پشت به زمین افتاده و حالت خفگی به ایشان دست داده بود

به طوری که صورت شان کبود شده بود و اصلاً نمی‌توانستند صحبت کنند ولی به من نگاه‌های عمیقی می‌کردند.

با گریه و دستپاچگی گفتم، حسین جان چه شد، چه کار کنم خدا و … مید‌یدم هر لحظه که این نفس تنگ‌تر می‌شود،

نگاهش بیشتر به من دوخته می‌شود. من می‌گفتم چه کار کنم و او فقط نگاه می‌کرد.

آن قدر نگاه شان قشنگ و زیبا بود که محال است تا پایان عمرم فراموش کنم.

آخرین مکالمه ما نگاهی بود که می‌دید من گریه می‌کنم و او می‌گفت: نگران نباش.

۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی

عید غدیر خم مبارک

۱۵ مرداد ۹۹ ، ۰۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کتابخانه علامه طباطبایی